/ز شرم آن که به روی تو نسبتش کردم/ سمن به دست صبا خاک در دهانانداخت/
من از ورع می و مطرب ندیدمی زین پیش /هوای مغبچگانم در این و آن انداخت/
کنون به آب می لعل خرقه میشویم/ نصیبه ازل از خود نمیتوان انداخت/
مگر گشایش حافظ در این خرابی بود /که بخشش ازلش در می مغان انداخت/
جهان به کام من اکنون شود که دور زمان مرا /به بندگی خواجه جهان انداخت/
نظرات شما عزیزان: